...
سرخی خون بر سفیدی برف های کریسمس ...
بخواب کودک فلسطینی ! همه خوابند این روز ها . همه خوابند ... همه ی آدم ها ی دنیا همراه وجدان هایشان به خواب مرگ رفته اند تا زمانی که تو و تک تک کودکان معصوم سرزمین زیتون نفس می کشید .
بخواب کودک معصوم فلسطینی .. بخواب ... چه سرنوشت غریبی در انتظار توست . به راستی آیا کسی تاوان کودکی نداشته ی تو را خواهد داد ؟ چه سوالی ؟ هیچ یادم نبود که کسی بهایی برای کودکی های سوخته ی جوان های کشور من پرداخت نکرد .
بخواب کودک معصوم ! دنیا تحمل نگاه های تو را ندارد .
چشم هایت را ببند ... و تشنگی ، گرسنگی و درد را فراموش کن . یزید حالا در لباس دیگری به میدان آمده ولی حسین هنوز هم تنهاست و این بار نیز ندای "هل من ناصرش " را کسی پاسخ نخواهد داد .
عجب تقارنی ! کریسمس ، آغاز دهه ی درد بر بنی هاشم و امتداد یک فاجعه در سرزمین قبله ی اول مسلمین .
تاریخ هنوز یادش نرفته فاجعه ی صدرا و شتیلا را ... و باز هم ....تکرار ...
بخواب ای کودک فلسطینی ... نه کسی مانده که برای تو قصه بگوید ونه دیگر ستاره ای توی آسمان پیداست برای شمردن .
چشم هایت را ببند ... این قصه سر دراز دارد ...
دنیای عرب که تا دیروز دایه ی مهربانتر از مادر بودند تا اطلاع ثانوی به خواب زمستانی مرگ رفته اند . " لطفا آهسته تر فریاد بزنید !"
تاریخ تکرار می شود ، مگر نه این که همیشه همین بوده ؟
دوست بسیار عزیزم: فاطمه
*** من رفتم امتحانات...خیلی برام دعا کنید...یاعلی***